دوشنبه، ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
آلزایمر فقط یک بیماری نیست؛ یک فروپاشی تدریجی حافظه، شخصیت و تواناییهای فرد برای زندگی مستقل است. بیماریای که معمولاً با فراموشیهای جزئی شروع میشود، اما بهمرور، هویت فرد را هدف میگیرد. خیلیها فکر میکنند آلزایمر فقط متعلق به سنین بالا یا شرایط خاص است، اما حقیقت این است که شناخت و آگاهی دربارهی آن باید از سنین پایین آغاز شود.
در جهان امروز، که سبک زندگی پرتنش، تغذیهی نامناسب و کمتحرکی فراگیر شده، مراقبت از سلامت مغز و پیشگیری از آلزایمر تبدیل به دغدغهای ضروری شده. آگاهی از علائم اولیه آلزایمر و شیوههای کنترل و بهتعویقانداختن آن، بخشی از سواد سلامت است؛ چیزی که همه، از نوجوان تا سالمند، باید به آن مجهز باشند.
یکی از باورهای نادرست دربارهی آلزایمر این است که فقط باید وقتی سالمند شد نگرانش بود. در حالیکه تغییرات مغزی مربوط به این بیماری میتواند سالها قبل از بروز علائم آغاز شود. در واقع، شیوهی زندگی امروز ما، نقشی تعیینکننده در سلامت مغز فردای ما دارد. تصمیمهایی مثل تغذیه، خواب، فعالیت ذهنی و اجتماعی، تأثیر مستقیمی بر احتمال ابتلا به آلزایمر دارند.
بنابراین آموزش دربارهی آلزایمر باید از دهههای اول زندگی شروع شود، نه زمانی که بیماری در آستانهی ظهور قرار گرفته. اگر قرار است برای قلبمان از جوانی مراقبت کنیم، برای مغزمان هم باید همین کار را بکنیم. دانش دربارهی پیشگیری از آلزایمر، مثل آموزش بهداشت دهان یا تغذیهی سالم، باید بخشی از آموزش عمومی شود.
آلزایمر نهفقط فرد، که خانواده و اطرافیان او را هم تحتتأثیر قرار میدهد. مراقبت از کسی که بهتدریج ارتباطش را با واقعیت از دست میدهد، تجربهای سنگین و فرساینده است. خیلی از خانوادهها، بهدلیل ناآگاهی از ماهیت بیماری، دچار فرسودگی عاطفی و سردرگمی میشوند و نمیدانند چطور باید با یک عزیز مبتلا به آلزایمر ارتباط برقرار کنند.
شناخت آلزایمر، یعنی دانستن اینکه فراموشیها عمدی نیستند. یعنی درک اینکه پرخاشگری یا تکرار یک سوال ساده، نشانهی ضعف شخصیت نیست، بلکه اثر بیماری بر مغز است. این آگاهی میتواند رابطهها را نجات دهد، دلها را آرام کند و مسیر مراقبت را انسانیتر و کمتر فرساینده کند.
پیشگیری از آلزایمر ممکن است قطعی نباشد، اما علم امروز بهوضوح نشان داده که میتوانیم شروع یا شدت آن را بهتأخیر بیندازیم. فعالیت بدنی منظم، یادگیری مداوم، تغذیهی مغز محور، خواب کافی، و ارتباطات اجتماعی همگی در کاهش خطر ابتلا مؤثرند. این اقدامات، نه در دوران بازنشستگی، بلکه باید از جوانی آغاز شوند.
فراتر از مسئولیت فردی، آموزش آلزایمر باید بخشی از برنامههای عمومی سلامت باشد. مدارس، رسانهها و مراکز فرهنگی میتوانند نقش مهمی در افزایش آگاهی ایفا کنند. همانطور که برای آلودگی هوا یا دیابت اطلاعرسانی میکنیم، باید دربارهی سلامت مغز و علائم اولیه آلزایمر هم صحبت کنیم. این آگاهی، فقط نجات فرد نیست؛ نجات یک جامعهست.
سواد شناختی یعنی دانستن چگونگی عملکرد مغز، علائم اختلالات آن و راههای حفظ سلامت شناختی در طول عمر. یکی از مهمترین مؤلفههای سواد شناختی، آشنایی با بیماریهایی مثل آلزایمر است. نبود این سواد، باعث میشود افراد دیر متوجه تغییرات شناختی خود یا اطرافیان شوند و فرصتهای طلایی پیشگیری و مداخله را از دست بدهند.
در جامعهای که سرعت بالاست و ارتباطات انسانی سطحی شده، ما بیش از همیشه به شناخت نشانههای زوال شناختی و راههای مراقبت ذهنی نیاز داریم. آموزش دربارهی آلزایمر، ابزاری برای آگاهتر زیستن است. برای اینکه بتوانیم زودتر ببینیم، بهتر حمایت کنیم، و دیرتر آسیب ببینیم.
شناخت آلزایمر صرفاً آشنایی با اسم بیماری نیست. بلکه شامل مواردی مثل علائم اولیه آلزایمر، تفاوت بین فراموشی عادی و مشکلساز، عوامل خطر، روشهای سبک زندگی مغز-محور، نقش ژنتیک و استرس، و چگونگی برخورد با فرد مبتلا است. این اطلاعات باید به زبان ساده، قابلفهم و در دسترس همه باشد.
از والدین گرفته تا معلمها، از کارمندان گرفته تا مراقبان خانگی، همه باید آموزشهایی در این زمینه ببینند. این نهفقط برای کمک به دیگران، بلکه برای آمادگی شخصی خود ماست. شاید روزی، ما یا یکی از عزیزانمان به این دانش نیاز فوری پیدا کنیم. دانستن، تفاوت ایجاد میکند.
شناخت آلزایمر نباید لوکس یا مربوط به قشر خاصی باشد. این آگاهی، یک نیاز پایهایست. مثل سواد خواندن، یا شناخت بدن. وقتی از کودکی یاد میگیریم چطور از دندانها، پوست یا معدهمان مراقبت کنیم، چرا نباید دربارهی مغز، حافظه و روند طبیعی یا غیرطبیعی پیر شدن هم آموزش ببینیم؟
فرهنگسازی دربارهی آلزایمر، یعنی ساختن جامعهای که با پیری، بیماری، و ذهن فرسوده با مهربانی و آگاهی روبهرو میشه. و این از همین حالا شروع میشه. با حرف زدن، یاد دادن، یاد گرفتن. مغز تو، آیندهات را میسازد. پس بهتر است همین امروز، با آن دوست شوی.